سال 2023

ساخت وبلاگ

سال قبل توی آنکارا بودم. توی ترکیه ای که برای ایرانی ها شده تنها راه فرار از شرایط ایران. به دلیل اینکه اینجا یه وبلاگ فارسی هست نمیتونم تک تک از مشکلات نام ببرم و خودتون همه رو میدونید. من برای رفتن از ترکیه سه پلن داشتم. اولیش کانادا بود، دومیش اروپا یا هرکشور و قاره ی مشابه بود و آخرین راهم این گروه های خود انداز یا همون قاچاقی رفتن بود. واقعا دیگه هیچ راهی نداشتیم ما. نه شرایط ایران جوری بود که بشه برگشت و کار کرد و حق و حقوقت رو بگیری نه ترکیه شرایط مناسبی داشت و نه من اومده بودم ترکیه که بمونم. ترکیه مثل یک گمرک هست که تو میای اونجا تا بتونی به آرزوهات برسی. ترک ها آرزو فروشان خوبی نیستن. شاید عرب ها قابل اعتماد تر باشن تا ترک ها تو زمینه ی پول و آینده. اگر هم من 5 سال موندنم توی ترکیه ادامه پیدا کرد به این خاظر بود که پولم جور نبود برای رفتن. و سال آخر فهمیدم که دیگه میتونم برم و باید کم کم و اروم اروم از همه چیز و همه کس جدا بشم و برم حتی اگر خداخافظی ای در کار نباشه و دلخوری ای حتی پیش بیاد. .زمستون و بهارش خیلی تند گذشت فکر کنم توی روزهای اول اسفند دیگه تصمیم آخرم رو گرفتم و برای فرانسه و پاریس شروغ کردم. تقریبا تا اومدم پروسه ی ویزا گرفتن رو انجام بدم 6 ماه طول کشید. اول رفتم سفارت فرانسه تو آنکارا گفتن چون از اقامت ترکیه ات سه ماه بیشتر نمونده نمیتونی اینجا درخواست بدی و باید بری کشور خودت اگر میتونی. توی سه چهار روز همه ی وسایل خونه رو رد کردیم با یه چمدون گنده برگشتم. خلاصه که اخرای تیر یا اوایل مرداد برگشتم ایران. همه قفلی زده بودن که این چرا برگشته؟؟؟ هرجا میرفتیم تو هر اداره و سازمان و خونه ای میگفتن چی شد که ترکیه ول کردی. ایرانی ها چون ترکیه نبودن و تجربه کار کردن و زندگی کردن اونجا رو ندارن فکر میکنن ترکیه خیلی جای خفنیه برای زندگی. تمام ایرانی هایی که ترکیه موندن از سر ناچاری هست و اگر بتونن سریعا میرن برای کشور دیگه. ترک ها جزو اولین گروه های پناهده توی اروپا و آمریکای شمالی هستن بعد ایرانی میره اونجا 400 هزار دلار میده که شهروندشون بشه!! با هر بدبختی ای بود دوباره پروسه ی ویزا رو شروع کردم. گرفتم و بلیط رو خریدم و اومدم اینجا. اینقدر چالشی و سخت گذشت این سه ماه حالا در کنار همه ی تجارب جدید و خوبش، اگر من تجربه ی زندگی ترکیه رو نداشتم اینجا دووم نمیوردم این سه ماه رو ولی هرجوری بود اکیش کردم. هفته ی آخر سال انگار یه هدیه ای بود از طرف زندگی، کائنات یا خدا یا هرچیزی شما میخوای اسمش رو بزار. رفتم لوزان سوئیس. و اینقدرتسکین دهنده و آرامبخش بود که حس میکردم یکی صدام رو شنیده. سوئیس رفتن رویایی نیست و خرجی هم نداره اگر بستگانی داشته باشید بتونید پیششون بمونید و نخواید هزینه ای کنید. فقط باید بلیط بگیری. کنار دریاچه ی لوزان قدم زدن چیز بی نظیری هست که اگر تو زندگی نصیبت بشه باید به خدا ایمان بیاری :))

امت...
ما را در سایت امت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chefdiary بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1402 ساعت: 14:55